شنبه نامه

مرحوم سیندرلا در کارتون مشهور خودش به گنجشکهایی که سر صبح از خواب ناز بیدارش کرده اند می گوید: " اگر کسی آرزوش رو برای بقیه بگه آرزوش براورده نمیشه" نمیدانم شما چقدر به این طرز فکر اعتقاد دارید اما من فکر می کنم که انرژی مثبتی که می توانست به نیروی محرک برای حرکت به سوی هدف تبدیل شود با حرف زدن و صحبت کردن درباره هدف یا آرزو و یا حتی تصمیم هرز میرود. این یک فرضیه کاملن غیر علمی است که می تواند غلط باشد چون بر اساس جمله سیندرلا که نمی شود یک قضیه را ثابت کرد، با اینکه نمونه های زیادی هم برای خودم پیش آمده اما باز هم چون مثال نقضی برایش ندارم پس این قضیه در حد همان فرضیه باقی می ماند. روی همین قضیه من یک سری تصمیمهایی را که گرفته ام نمی توانم علنی کنم و در همین کله خودم باقی می مانند. وبلاگ به همان اندازه که انرژی مثبت تزریق می کند حال آدم را هم میگیرد زمان وبلاگ نویسی و بلاگ چرخی هم به خیلی خیلی کم محدود شده که آن تصمیمها به جای خودشان باقی بمانند.ر



انتخابات دولت فدرال قرار است بیست و چهارم نوامبر باشد. طبق قوانین استرالیا دولت استرالیا سه سطح دارد که شامل دولت فدرال، ایالتی و محلی است. برای انتخاب دولت فدرال همه شهروندان بالای 18 سال استرالیایی باید برای انتخابات ثبت نام کنند و به نماینده های مورد نظر خودشان برای پارلمان رای بدهند. هر نماینده اینجا عضو یک حزب مشخص است. بعد از شمارش آرا، هر حزبی که نماینده بیشتری در مجلس داشته باشد حزب برنده است و حزبی که دومین آرا برنده را دارد حزب مخالف یا همان آپوزیشن. رهبر حزب برنده نخست وزیر می شود و رهبر حزب مخالف هم به عنوان آپوزیشن لیدر خدمت جناب آقای نخست وزیر می رسد و وظیفه ملی میهنی اش این است که هر چه نخست وزیر گفت و یا انجام داد بلوا به پا کند! نمونه اش را می توانید اینجا ببینید. این البته تعریف من است. مهمترین حسن وجود یک حزب مخالف در دولت این است که دولت دچار رخوت نمی شود و ریخت و پاش و پارتی بازی هم کم می شود و همه حواسشان را به کار اصلی معطوف می کنند به جای اینکه به فکر جیب سوراخ خودشان و بی عرضگی فامیلشان باشند. الان این آقای جان هاوارد که من هم خیلی دوستش دارم، رهبر حزب لیبرال و نخست وزیر فعلی استرالیا، که خیلی سال هم هست که نخست وزیر مانده و سن و سالش هم زیاد است، خیلی تلاش می کند که به همه ثابت کند که دولت پیر یا جوان یا جدید مهم نیست. مهم این است که دولت کار درست باشد و برای استرالیا خوب کار کند که تا حالا هم بوده، هم نرخ بیکار پایین آمده و هم نرخ پول 6.5 درصد مانده و نرخ تورم هم از قول بانک مرکزی 1.9 درصد است. از آن طرف این آقای کوین راد رهبر حزب کارگر همه اش دست گذاشته روی نقطه ضعف ملت تنبل اینجا که به هر بچه اینقدر پول می دهیم و اونقدر از مالیات کم می کنیم و از این حرفها که به گوش من و شمای ایرانی خیلی آشنا است. البته کوین راد ایرانی نیست و دولت فدرال هم جمهوری نیست و خوب خیلی احتمال دارد که وعده های این آقا، که موقع حرف زدن، کله و دستش به طرز اعصاب خورد کنی به پرت کردن حواس آدم کمک می کند، پس از انتخابات عملی شود. که آن وقت به نظر من استرالیا از این هم که هست یواش تر و تنبل تر و کرخت تر می شود. این ملت همین الان هم منتظرند که کار نکنند و پول مفت کمک خرج دولت به جیبشان واریز شود. این ویدیو را هم که چیسر ها صدا گذاری کرده اند برای حسن ختام ببینید.ذ

چپی نوشت: به قول حامد انگلیسی مان که خوب نشده هیچ، فارسی هم یادمان رفته! نمی دانم روی چه حسابی فکر می کردم حزب با دال ذال است! بی سوادی اصلاح شده من را به حساب فراموش کاری! بگذارید.ر

کمی درباره سیدنی

مطالب زیر را از مجله مربوط به املاک که لابلای هفته نامه ماسمن دیلی بود برداشت کرده ام. برای خودم که جالب بود فکر کردم برای بقیه هم جالب است که اطلاعات بیشتری در مورد نورث شور و محله های شمالی سیدنی بدانند. اینکه من از محله های شمالی سیدنی می نویسم صد البته به این معنی نیست که این محله ها بهتر از سایر محله ها باشند. سایر محله ها را هم اگر اطلاعاتی داشتم در موردشان می نوشتم. منظور از سیدنی هم مرکز شهر است که شامل تاون هال، سنترال و وینیارد است با آپارتمانهای بلند مسکونی و تجاری و کدپستی 2000: م

Artarmon
موقعیت: 9 کیلومتری شمال غرب سیدنی
محله های اطراف: چتسوود، ویلوبی، نرمبرن، سنت لناردز، کدپستی 2064
متوسط قیمت خانه: 870 هزار دلار، آپارتمان: 445 هزار دلار

گرانترین خانه: دو میلیون و پانصد و پنجاه و پنج هزار دلار، گرانترین آپارتمان نهصد و پنجاه هزار دلار
ارزانترین خانه فروخته شده: چهارصد و بیست هزار دلار، آپارتمان: دویست و هشت هزاردلار

Chatswood
موقعیت: 10 کیلومتری شمال غرب سیدنی
محله های اطراف: کسل کوو، رزویل، نورث ویلوبی، آرتارمن، کدپستی 2067
متوسط قیمت خانه: 900 هزار دلار، آپارتمان: 460 هزار دلار

گرانترین خانه: دو میلیون و پانصد و هفتاد و پنج هزار دلار، گرانترین آپارتمان یک میلیون و سیصد و ده هزار دلار
ارزانترین خانه فروخته شده: سیصد و هفتاد و پنج هزار دلار، آپارتمان: دویست و پانزده هزاردلار

Castlecrag
موقعیت: 8 کیلومتری شمال سیدنی
محله های اطراف: میدل کوو، سی فورث، ویلوبی، نرمبرن، نورث بریج، کدپستی 2068
متوسط قیمت خانه: یک میلیون و چهارصد هزار دلار، آپارتمان: اطلاعات کافی وجود ندارد

گرانترین خانه: هفت میلیون و هشتاد هزار دلار، گرانترین آپارتمان هفتصد و پانزده هزار دلار
ارزانترین خانه فروخته شده: ششصد و بیست و پنج هزار دلار، آپارتمان: هفتصد و پانزده هزاردلار

Cammeray
موقعیت: 5 کیلومتری شمال سیدنی
محله های اطراف: نورث بریج، کروز نست، کرمون، نورث سیدنی، کدپستی 2062
متوسط قیمت خانه: 944 هزار دلار، آپارتمان: 465.5 هزار دلار

گرانترین خانه: سه میلیون و صد هزار دلار، گرانترین آپارتمان چهار میلیون و پانصد و پنجاه هزار دلار
ارزانترین خانه فروخته شده: چهارصد و نود هزار دلار، آپارتمان: دویست و شصت و پنج هزاردلار

Crows Nest
موقعیت: 5 کیلومتری شمال سیدنی
محله های اطراف: نرمبرن، کمری، ویورتن، سنت لناردز، کدپستی 2065
متوسط قیمت خانه: 833 هزار دلار، آپارتمان: 390 هزار دلار

گرانترین خانه: یک میلیون و هشتصد هزار دلار، گرانترین آپارتمان یک میلیون و چهار صد و پنجاه و دو هزار دلار
ارزانترین خانه فروخته شده: پانصد و پنجاه و پنج هزار دلار، آپارتمان: صدو هفتاد و شش هزار و چهار صدو هفتاد و هفت دلار

Cremorne
موقعیت: 6 کیلومتری شمال سیدنی
محله های اطراف: ماسمن، کرمون پوینت، کمری، نوترال بی، کدپستی 2090
متوسط قیمت خانه: 1155176.5 دلار، آپارتمان: 536 هزار دلار

گرانترین خانه: نه میلیون و دویست هزار دلار، گرانترین آپارتمان شش میلیون دلار
ارزانترین خانه فروخته شده: ششصد و بیست و هفت هزار دلار، آپارتمان: دویست و سی و هفت و نیم هزاردلار

Gordon
موقعیت: 16 کیلومتری شمال غرب سیدنی
محله های اطراف: پیمبل، سنایوز، کیلارا، وست پیمبل، کدپستی 2072
متوسط قیمت خانه: 133800 دلار، آپارتمان: 520 هزار دلار

گرانترین خانه: هفت میلیون و هفتصد و پنجاه و پنج هزار دلار، گرانترین آپارتمان نهصد هزار دلار
ارزانترین خانه فروخته شده: سیصد و پانزده هزار دلار، آپارتمان: دویست و شصت و نه هزاردلار

Hunter Hill
موقعیت: 9 کیلومتری شمال غرب سیدنی
محله های اطراف: ایست راید، لینلی پوینت، گلدزویل، دراموین، کدپستی 2110
متوسط قیمت خانه: 1270500 دلار، آپارتمان: 402 هزار دلار

گرانترین خانه: هفت میلیون و چهارصد هزار دلار، گرانترین آپارتمان یک میلیون و پانصد و هفتاد و پنج هزار دلار
ارزانترین خانه فروخته شده: 450 هزار دلار، آپارتمان: 268 هزاردلار

Lane Cove
موقعیت: 9 کیلومتری شمال غرب سیدنی
محله های اطراف: لینلی پوینت، لانگ ویل، اوزبورن پارک، آرتارمن، کدپستی 2066
متوسط قیمت خانه: 862500 دلار، آپارتمان: 408750 دلار
گرانترین خانه: یک میلیون و هفتصد و پنجاه هزار دلار، گرانترین آپارتمان یک میلیون و سیصد و سی و پنج هزار و پانصد دلار
ارزانترین خانه فروخته شده: 375 هزار دلار، آپارتمان: 202 هزاردلار

Lindfields
موقعیت: 13 کیلومتری شمال غرب سیدنی
محله های اطراف: کیلارا، رزویل، نورث راید، مک کوایری پارک، کدپستی 2070
متوسط قیمت خانه: 1215000 دلار، آپارتمان: 442.5 هزار دلار
گرانترین خانه: سه میلیون و هشتصد و پنجاه هزار دلار، گرانترین آپارتمان یک میلیون و چهارصد و بیست و پنج هزار دلار
ارزانترین خانه فروخته شده: 505 هزار دلار، آپارتمان: 250 هزاردلار

Longueville
موقعیت: 9 کیلومتری شمال غرب سیدنی
محله های اطراف: لین کوو، نورث وود، هانترز هیل، ریور ویو، کدپستی 2066
متوسط قیمت خانه: 1910000 دلار، آپارتمان: اطلاعات موجود نیست
گرانترین خانه: شش میلیون و ششصد هزار دلار، گرانترین آپارتمان اطلاعات موجود نیست
ارزانترین خانه فروخته شده: 782 هزار دلار، آپارتمان: اطلاعات موجود نیست

Killara
موقعیت: 14 کیلومتری شمال غرب سیدنی
محله های اطراف: گوردون، وست پیمبل، لیند فیلد، ایست لیند فیلد، کدپستی 2071
متوسط قیمت خانه: 1365000 دلار، آپارتمان: 520 هزار دلار
گرانترین خانه: چهارمیلیون و پانصد هزار دلار، گرانترین آپارتمان هشتصد و چهل هزار دلار
ارزانترین خانه فروخته شده: 390 هزار دلار، آپارتمان: 265 هزاردلار

محله خرپولهای اینجا را هم بنویسم و برای امروز تمامش کنم
Mosman
موقعیت: 10 کیلومتری شمال غرب سیدنی
محله های اطراف: سی فورث، نورث بریج، کرمورن، کلون تارف، کدپستی 2088
متوسط قیمت خانه: 1825000 دلار، آپارتمان: 500 هزار دلار
گرانترین خانه: سیزده میلیون دلار، گرانترین آپارتمان چهار میلیون و هفتصد و پنجاه هزار دلار
ارزانترین خانه فروخته شده: 540 هزار دلار، آپارتمان: 233 هزاردلار

بقیه محله ها عبارتند از میلسنز پوینت، همان جایی که شهربازی هست و شاید بعدن دیگر نباشد، نورث بریج با آن پل قدیمی و قشنگش، نوترال بی، پیمبل، نورث سیدنی، رزویل، سنایوز، تارامارا، ویلوبی و در نهایت وارونگا. بین اینها هم نوترال بی یا دوازده میلیون گرانترین خانه به فروش رفته، در صدر گرانترین هاست و قیمت متوسط آپارتمان در این محله ها بین پانصد تا هفتصد هزار دلار متغیر است.ر

با اینکه قیمت ها سر به فلک میزند اما تا به حال هر خانه که برای فروش آگهی داده شده طبق این مجله متوسط در طی حداکثر صد روز به فروش رفته است و طبق تجربه آماری - شخصی خود من خیلی زودتر از صد روز.ر

America

با تشکر از دوست خوبم مینا ساکن امه-ریکا که این ویدیو را برایم فرستاد

Terms and Conditions!

همه جای دنیا در روابط اجتماعی ازازدواج گرفته تا مدرسه رفتن و خرید تلفن و یا قراردادهای بزرگ کاری همه و همه در متن قرارداد یک یا چند سری شرط وجود دارد که دو طرف قرارداد ملزم به رعایت آن هستند. اینجا این ترمز اند کاندیشن ها را ریز ریز در پائین صفحه آخر می نویسند و نخواندش برای افراد حقیقی به همان اندازه خواندش دردسر است. بعد از قرارداد اجاره خانه که فهمیدیم نمی توانیم زمان اجاره را زودتر از دوره نوشته شده در قرارداد به همین راحتی فسخ کنیم، و اگر آقای آژانس مسکن مهربان همکاری نمی کرد طبق قرارداد می توانست ما را مجبور کند که تا آخر سال پول اجاره را بدهیم حتی اگر آنجا ساکن نباشیم، دستمان آمده که همه آن نوشته های ریز ریز را بخوانیم و هزار تا سوال هم که در ذهنمان هست را بپرسیم و زیر هیچ قراردادی را به حول و قوه پروردگار کشکی امضا نکنیم. وجود این شرط و شروط بزرگترین حسنش این است که همه شرایط را می شود پیش بینی کرد و سورپرایز بزرگی در انتظار کسی نیست اگر که قرارداد و شروط آن را درست خوانده باشد. به نظرم شاید بد نباشد برای وبلاگ هم ترمز اند کاندیشن! درست کنیم. این را به این دلیل می نویسم که کامنت خودم در وبلاگ یک دوست ندیده ای سانسور شد بدون اینکه شرطی برای کامنت گذاشتن تعیین کرده باشد که نظر خشن منتشر نمی شود. البته توضیحی بابت منتشر نشدن برایم نوشته بود که می توانست با استناد به همان منطق خودش، خشن تلقی بشود! حالا نظر خشن چه هست هم باید البته تعریف شود چون نظر مخالف ممکن است به خشونت متهم شود. البته از دیشب که فهمیدم به جز من، چند نفر دیگر هم کامنتشان در همان وبلاگ به فضای لایتناهی پیوسته و به دلیل احتمالن مخالفت و یا خشونت و یا هر چه که من می گویم تو هم باید تائید کنی وگرنه من تو را به جرم خشونت سانسور می کنم، منتشر نشده. خودم هم کامنت فحش و بد و بیراه را زیاد سانسور می کنم. کامنتهایی هم که بی ربط باشد و یا جوادی و یا بی نام و نشان و مغرضانه را هم ایضن. روی همین اصل به فکر افتاده ام که بگردم ببینم اصول وبلاگ نویسی چیست. اصول کامنت گذاری چی؟ آیا شما هم کامنت ها را سانسور می کنید؟ دلایلتان چیست؟ اگرپست اشتباه نوشته باشید و کسی با شما مخالفت کرد چی؟ در متن پست دست می برید یا پی نوشت اضافه می کنید و توضیح می دهید؟ غلط املایی را بعد از اینکه بهتان تذکر داده شد چه طور اصلاح می کنید؟ چه ادبیاتی را خشن تلقی می کنید و چقدر ظرفیت فحش خوردنتان بالاست؟ چند تا از کامنتهای پابلیش نشده در مغزتان پابلیش باقی می مانند؟ آیا اصولن به نظر شما شرط و شروط تعیین کردن برای وبلاگ کار درستی است یا نه؟ر

ببخشید! اینجا چه خبره؟

خیلی وقت بود که می خواستم پستهای قبلی را از وبلاگ خاک خورده قدیمی بیرون بکشم و به این یکی اضافه کنم. پنج شنبه شب همانطور که داشتم تند تند با دنا تلفنی حرف میزدم تند تند هم پستها را از آن یکی به این یکی کپی می کردم و تاریخها را هم به خیال خودم درست میکردم که اینطور شد که می بینید. گند زدم. حالا باید دوباره همه را درفت کنم و ببینم که چه جوری می توانم درست و حسابی آرشیو را درستش کنم. دست یاریتان را هم به گرمی می فشارم!!!ر

امتحان شهروندی هم به خیر و خوشی تمام شد و من الان با صد در صد پاسخ درست و دویست و چهل دلار پول و یک عالمه مدرک که ارائه کردم، یک شهروند نصفه نیمه هستم که فعلن هیچ کدام از آن حقوق و وظایف شامل حالم نمی شود و باید قسم هم بخورم. د

پی نوشت- من نمی دانم که چند سال از اولین باری که یک کسی به یک جای دیگری به مفهوم امروزی که می شناسیم مهاجرت کرده هزار سال؟ دو هزار سال؟ به اندازه قدمت بشریت؟ آنها هم آیا از مهاجرت کردن واهمه داشتند؟ راضی بودند؟ نبودند؟ این سوالها اصلن برایشان پیش آمده یا نیامده؟ اما اگر مهاجر هستید یا بودید و یا خواهید بود و کله شما هم پر از سوالهای بی جواب و جوابهای بی سوال است این پست زیتون را از دست ندهید. تجربه من هم همینهایی است که ولگرد نوشته به خصوص آن قضیه بند ناف را من هم معتقدم اساسی.ر

ACCC

Australian Competition and Consumer Commision
محل کار من مثل خیلی از سازمانهایی که در استرالیا ملزم به رعایت قانون تجاری هستند تحت نظارت دقیق این سازمان یا کمیسیون است که من ترجمه اش می کنم سازمان حمایت از تجارت و مصرف کننده استرالیا. قانون تجاری چه هست را می توانید اینجا بخوانید. مختصر اینکه این قانون از حقوق مصرف کننده حمایت می کند و بازار را هم برای تجارت منصفانه کنترل می کند. برای اینکه این قانون هم درست راعایت بشود سازمان عریض و طویل حمایت از تجارت و مصرف کننده استرالیا در سال 1995 به وجود آمده و خیلی سفت و سخت هم بر کار شرکت ها نظارت می کند و جریمه های سفت و سختی هم برای قانون شکن ها تعیین کرده. مواد قانون شکنی هم زیاد است اما آنهایی که من می دانم و به کار ما مربوط می شود این است که شرکتی که ارائه کننده خدمات است حق ندارد قیمت ها را به طور نامعقولی تغییر بدهد به طوری که سایر رقبا جایی برای رقابت پیدا نکنند و در نتیجه شرکت سرویس دهنده به نوعی انحصاری بازار را قبضه کند. یا اینکه یک شرکتی با رقبا سر یک محصول یا قیمت خاص تبانی کنند و توافقات پشت پرده داشته باشند. علاوه بر اینها و خیلی چیزهای دیگر که خودتان می توانید اینجا پیدا کنید محل کار من ما را ملزم به حفظ اطلاعات مشتریان هم کرده، تحت همان قانون تجاری، و سند هم سپردیم که اگر دست از پا خطا کردیم جریمه اش را بدهیم که سازمان محترم مبلغ ناقابل نفری پانصد هزار دلار را تعیین کرده. چیزی که باعث شده اینها را اینجا بنویسم این است که این سازمان در خصوص تجارت هرمی هم نظارت می کند و هر نوع فعالیت هرمی ممنوع و مخالف قانون است. با خودم فکر کردم اگر یک سازمانی در ایران بود که از یک قانون دیگری که از اول بود و واقعن هم رعایت می شد پشتیبانی می کرد شاید هیچ کسی سر قضیه هایی مثل گلدکوئست آنقدر مرفه و یا متضرر نمی شد. در کل مطالب جالبی را لابلای صفحات این سایت می توانید پیدا کنید مثل حقوق مصرف کننده و یا حتی وضعیت قیمت بنزین و خیلی چیزهای دیگر. د

یک نکته بی ربط هم بگویم. تازگیها به کسانی که ضد بچه می نویسند در این وبلاگستان خیلی برخورده ام. این که هر کسی نظرش برای خودش محترم است خوب باشد. اما من به عنوان یک آدمی که دست بر قضا زن است و مادر هم هست حالم از این بازی مسخره زیادی زن بودن و زیادی من بودن به هم می خورد. شما قرار است شاخ غول بشکنید و فیل هوا کنید؟ خوب به سلامتی. به بچه داری چه کار دارید پس؟ بچه داری ممکن است با جاه طلبی جور در بیاید که در مورد من درآمده، اما با فیل بانی و غول کشی فکر نکنم کار درستی باشد که آدم از سر ناتوانی بچه بی گناه را به عوضی بودن و زیادی بودن و خیلی چیزهای دیگر هم ربط بدهد.ر

Advance Australia Fair

در کتاب راهنمای مربوط به امتحان شهروندی استرالیا گفته شده که با اینکه سرود ملی استرالیا اسمش همین عنون پست فعلی است، اما یک سرود دیگر هست بر مبنای داستانهای فولکلور استرالیایی که آنقدر محبوب و مشهور است که برای سرود ملی بودن پیشنهاد شده و به طور غیر رسمی هم سرود ملی این کشور است. از آنجایی که در خانه ما تنها منم که باید امتحان بدهم، کتاب به دست دنبال همه راه افتاده ام و از همکار و دوست و اینها گذشته از اعضای خانه هم امتحان می گیرم که مبادا کسی تائید نشده این دور و بر استرالیایی نشده باشد. داشتم دنبال جریان این سرود ملی غیر رسمی در یوتیوب و گوگل می گشتم. به محض اینکه آهنگش درآمد کوشا با آهنگ شروع به خواندن کرد. این هم از عواقب مهاجرت نسل اولی بودن. بچه آدم زودتر از خود آدم شهروند شده و آدم خبر دار نشده بوده! حالا اگر مشتاق این ماتیلدا و قصه اش هستید و دوست دارید از اصطلاحات عجیب و غریب استرالیایی هم سر در بیاورید اینجا آهنگش است و اینجا هم توضیحاتش.ر

پی نوشت - در همین رابطه این را هم ببینید.ر

Ricki-Lee - Can't Touch It

این آهنگ و این خانم محترم نمونه این چند وقت همه جا هستند. متن شعرش رو خیلی نمی پسندم اما آهنگش صبحها که هنوز چشم از خواب سیر نشده خیلی انرژی از نوع قری منتشر می کنه که به حالت لی لی به سر کار می رسم. بشنوید و محظوظ گردید

ooooooo
now now now now(2)
just pass loving the pack
up in the club gonna rock the spot
girls out bubbling up
boys take a look
see what you can't touch
sunny jeans and a prada bag
6 inch heel saying i can dance
he's working it out, he's turking it out
not gonna doe round, go round

Chorus
i can feel the base like jumping
watch out there's my song
baby, let me see your hands up in the air
show em what cha got shake it all around yeah yeah
hey ho, you wanna little bit this
you want a little more, little bit this
hey ho
you wanna little of this
you wanna little more, little bit this
you boys who think, who think you got it
can't, can't, can't, can't touch it

Verse 2
ooo oh
i'm not what you think i am
you ain't gonna get what you think you can
oh no, you aint the man
you might be fine, but i don't give a damn
so im here with my girls and i
no strings attached no guys are cry
i'm gonna let my hair down get out of the town
dj's turning it up nice an loud

باز هم سیتیزن شیپ

من یک همکار هندی دارم که خیلی با هم جور هستیم. جور نه به معنی صمیمیت بلکه شاید به این معنی که مشترکات فرهنگی زیاد داریم. همان زندگی را که در هند داشته دقیقن به همان روش عذاب آور اینجا هم برای خودش دوباره در یک مقیاس کوچکتر علم کرده. فقط با دوستان هندی اش، آخر هفته ها را به مهمانی سر می کند. آنهم به همان روش خاله بازی که من شصتاد مدل غذا بپزم که جلوی آن رفیقم کم نگذاشته باشم. تولد بچه هایش را در خانه اش می گیرد و فقط هم همان گروه دوستهای هندی اش را دعوت می کند. مهم نیست که چند تا بچه با بچه هایش همسن باشند. مهم این است که هندی باشند. هر روز موظف است که با خانواده شوهرش تلفنی احوال پرسی کند. از ترس اینکه باید حتمن به تک تک خانواده شوهرش سر بزند و سوقاتی ببرد و مراقب رفتارش هم باشد که به کسی بر نخورد در عرض این سه سال هنوز هند نرفته است و خیال هم ندارد که به این زودی ها برود. هیچ موزیکی به غیر از نیایش هندی گوش نمی کند. چون دوستان هندی شان خانه خریده اند - نه آپارتمان- اینها هم حتمن باید خانه می خریدند ولو این خانه آن سر شهر باشد و هر روز یک ساعت و نیم عمر خودش و وقت خانواده اش در رفت و آمد تلف بشود. حتمن باید بار بیکیوی گازی داشته باشد. حتمن باید کف خانه را تیمبر - همان پارکت- کند. حتمن باید کلی خودش را عذاب بدهد و خرج بی خود بتراشد که چی؟ که جلوی کسی کم نیاورد. چرا؟ چون که نمی تواند خودش را قانع کند که زندگی رنگ دیگری هم دارد. خلاصه که خیلی من را به یاد سایر کلونی های کشورهای دیگر مقیم در استرالیا می اندازد. دختر خوبی است مثل همه ایرانی های این مدلی و همین هم باعث شده که من تا بحال کلن بی خیالش نشده باشم. یک بار که داشت برای تولد بچه هایش باز هم با ناراحتی از عذاب مهمان بازی هندی و خرج و مخارج اضافه اش نق میزد ازش پرسیدم چرا تولد بچه هایت را مثل همه آدمهایی! که اینجا زندگی می کنند نمی گیری؟ پارکی، جایی مثل سافت پلی یا هزار تا تفریح و سرگرمی دیگر که برای بچه ها هست و بعدش هم همکلاسیهایشان را دعوت نمی کنی؟ همان جواب نمیشه و نمی توانم و از این قید و بندهای بی ربط. خوب اگر می خواستیم باز هم خودمان را به همان دیوار رسم و رسوم ببندیم و سر طناب را هم بقیه بکشند چرا استرالیا؟ چرا همان هند نه؟ بعد این آقای جان هاوارد توقع دارد که امثال من و این دوست هندی ام و سایر مهاجرهای نسل اول با یک امتحان سیتیزن شیتی! استرالیایی بشویم. نه خیر قربان. ما خیلی که هنر کنیم شاید متوجه تغییرات دور و برمان بشویم و گرنه یک امتحان ناقابل یک ایرانی غیرتی را به یک اوزی کول تبدیل نمی کند. ر

محمد رضای عزیز با این عکسهایی که می گیرد هوش از سر آدم می برد. قلبی هم از طلا دارد که پشت آن دوربین خفنش پنهانش کرده. پیشنهاد داده که خیلی از این استرالیایی ها دچار خود شیفتگی نشوم! اگر پست امروز هندی شد و نه ایرانی! بابت قولی است که به محمدرضا دادم. ممنون برادر.ر

Becoming an Australian Citizen

در راستای اینکه مجلس دولت استرالیا قانون مربوط به آزمون شهروندی را در دوازدهم سپتامبر همین سال کذا تصویب کرده، آنهایی که قبل از جولای 2007 ویزای اقامت دائمی گرفته اند اما بعد از اکتبر امسال واجد شرایط شهروندی می شوند مجبورند- دقیقن مجبورم- که امتحان بدهند. تا جایی که یادم می آید آن موقعی که برای ویزا اقدام می کردیم کسی اسمی از امتحان نبرده بود و کسی هم به این فکر نیفتاده بود که اینهمه مهاجر که رویاهایشان را به قیمت اولیه ناقابل حداقل دو هزاااااااااااااااااااااااااار دلار و چند ماه عمر و همه زندگی تاخت میزنند، می توانند بعدن مثل مورچه ها برای خودشان بین اقلیت استرالیایی ها کلونی هایی مجزا درست کنند و نه با کسی حشر و نشر کنند و نه به غیر از تخصص کاری فایده دیگری برای این جزیره داشته باشند. حالا این امتحان قرار است چه معجزه ای داشته باشد حتمن چهار سال بعد معلوم می شود. فعلن که سمبه دولت و وزارت مهاجرت پر زور است و رنگ آبی پاسپورت به نارنجی ویزای اقامت دائم ارجحیت دارد. همه غر می زنند اما امتحان هم می دهند. من اگر از زور تنبلی و خسیسی بابت هزینه اش اعتصاب بکنم هم هیچ فایده ای ندارد. خواندن این کتاب اما با اینکه خیلی حرف جدیدی برای گفتن ندارد، بد هم نیست. حداقل این است که سواد دبستانی ما را یک کمی ارتقا می دهد. بعضی نکته هایش که برایم جالب بود را اینجا هم می نویسم:د

حقوق شهروندی: ت
حق رای
کاندیدا شدن برای مجلس
اقدام برای دریافت پاسپورت استرالیا و ورود آزادانه به استرالیا
ثبت فرزندانی که در خارج از استرالیا متولد شده اند به عنوان شهروند استرالیایی از والدین استرالیایی
کمک گرفتن از نمایندگیهای دیپلماتیک استرالیا در خارج از کشور
جستجوی کار در نیروی نظامی استرالیا و خدمات دولتی

و اما وظایف:ز
شرکت در انتخابات و همه پرسی ها دولت فدرال، ایالتی و منطقه ای
حاضر شدن به عنوان عضو هیات منصفه اگر که دعوت شوند
در صورت لزوم دفاع از استرالیا

و قشنگ ترین قسمت، ارزشها:ر
احترام به ارزشهای برابر، شأن و آزادی فردی
آزادی بیان
آزادی در مذهب و دولت سکولار
آزادی تجمعات
حمایت از دموکراسی پارلمانی و اجرای قانون
برابری قانونی
برابری زن و مرد
برابری فرصتها
صلح طلبی
تحمل، احترام متقابل و همیاری به نیازمندان

هر کدام از این عناوین توضیحات هم دارد که خوب خودتان بخوانید بهتر از این ترجمه ناقص من خواهد شد. توقع داشتم که بخش مربوط به برابری زن و مرد از همه طوانی تر باشد اما بر خلاف انتظار فقط چهار تا جمله است. این انتظارم به خاطر این بود که جدیدن پا ثابت مسابقه های تیم شهرمان هم شده ایم و یکی از هزینه های ثابت، فعلن رفتن به استادیوم و تماشای فوتبال شده است. هر چقدر هم زور زدم که چند تا فحش آبدار و کار درست خارجی یاد بگیرم غیر از همان اف-ورد که خودم هم بلد بودم چیز جدیدی نشنیدم. ظاهرن اینجا کسی به خاطر سلامتی اخلاقی خواهر و مادر بقیه بیشتر از خود همان خواهر و مادر، یقه پاره نمی کند.
چهار تا جمله این است: حفوق مردها و زنها در استرالیا برابر است. مشاغل به طور یکسان برای زن و مرد در دسترس هستند. هم مردان و هم زنان می توانند در ارتش خدمت کنند. هم زنان و هم مردان می توانند مشاغل دولتی داشته باشند.ر